داستان سری Dark souls
داستان سری Dark souls

زندان سرد و سخت است! انسان‌های زیادی زنده نمانده‌اند و شما آخرین لحظات زندگی خود را در زندان سپری می‌کنید. اتفاق عجیبی میافتد. یک روز شوالیه‌ای، یک جسد بی‌جان را به سلول شما میندازد و راجع‌به یک پیشگویی صحبت می‌کند. اما این پیشگویی چیست؟ واقعیت دارد یا پشت تمام این‌ها نقشه شومی است؟ طبق گفته‌های شوالیه شما باید از روح جسد تغذیه کنید، قدرت بگیرید و از زندان فرار کنید و نفرین را از بین ببرید. اما کدام نفرین؟ داستان سری Dark souls یکی از عمیق‌ترین و پیچیده‌ترین داستان‌های ویدئو‌ گیم است. شاید اگر نتوانسته باشید کلاف پیچیده خط داستانی را باز کنید، گمان کرده باشید که داستان دارک سولز بی‌معنی است. با ما باشید تا بفهمیم چرا زندانی شده‌ایم و راز آن نفرین بزرگ چیست؟

داستان Dark Souls

در دنیای Dark Souls، به غیر از اژدهایان، هیچ‌کس نبود! این سرآغاز داستان سری Dark souls است. سال‌ها پیش از اینکه شوالیه، خبر پیشگویی بزرگ را برای شما بیاورد تا بتوانید از زندان undead Asylum فرار کنید، هیچ‌چیز وجود نداشت. تنها حاکم اصلی تمامی سرزمین‌ها، اژدرهای پولک‌دار و قدرتمندی بودند که هیچ موجود دیگری توان مقابله با آن‌ها را نداشت. نام این عصر the Age of Ancients است یا عصر باستان. درمیان این پوچی، ناگهان شعله آتشی پدیدار شد، آتشی که از روح تغذیه می‌کرد و تمام معادلات را برهم‌ زد.

جرقه‌زدن این آتش، تمام موجوداتی که در عصر باستان وجود داشتند را به خود جذب کرد، موجودات کنجکاو، به سمت شعله ماورایی کشیده می‌شدند. first flame یا آتش باستانی از روح تغذیه می‌کرد، پس حتما ارواح قدرتمندی را در دل خود جای‌داده بود. همین موضوع باعث می‌شد تا موجودات دیگر تلاش کنند زودتر به آتش برسند و قدرت‌های آن را از آن خود کنند. اولین موجودی که به آتش رسید، نیتو بود. نیتو روح مرگ را از دل آتش بیرون کشید. نفر دوم آیزالیث بود که توانست روح زندگی را مال خود کند و در نهایت Gwyn بود که روح روشنایی (یکی از پرقدرت‌ترین ارواح) را بیرون کشید. موجوداتی که پیش‌از‌این هیچ قدرتی نداشتند و توان مبارزه با اژدرها را نیز در خود نمی‌دیدند، حالا 3 روح پرقدرت را در دست داشتند. کیست که پس از دستیابی به این ارواح، عطش قدرت در دلش بیدار نشود و سودای حکمرانی را نداشته باشد؟ نیتو، ایزالیث و گویین نیز می‌خواستند حکومت خود را برپا کنند؛ اما یک مشکل بزرگ وجود داشت، اژدها!

داستان دارک سولز

نابودی اژدهایان؛ رد پای خائن!

اژدهایان، این موجودات بزرگ و قدرتمند که سال‌ها بود روی زمین حکمرانی می‌کردند، حالا حکومت خود را در خطر می‌دیدند. Gwyn، نیتو و ایزالیث، تهدیدی بزرگ برای اژدهایان بودند. این 3 لرد تازه‌نفس، تمام عزم خود را جزم کرده بودند تا هرطور که شده، اژدهایان را از بین ببرند و حکومت جدید خود را برپا کنند. ولی نه! به این راحتی ها هم نبود. این سه نفر، هر روشی که به‌ کار می‌بردند به موفقیت نمی‌رسیدند، گویا اژدهایان، نامیرا بودند. اما نخیر، در پس پرده، رازی وجود داشته که کسی از آن خبر نداشته است. رازی بزرگ که پنهان‌کردن آن  باعث تداوم دوران حکمرانی اژدرها شده بود. اما هیچ رازی تا ابد پنهان نمی‌ماند. همیشه پای یک خائن در میان است! این‌ بار خائن داستان ما به نام Seath the Scaleless، اژدهایی بدون پولک است. او در تمام طول عمر خود به دلیل نداشتن پولک یا scale، توسط دیگر اژدرها مورد تمسخر قرار گرفته بود و همین موضوع، آتش خشم را در دل او پرورانده بود.

حالا فرصت آن پیش‌آمده بود تا Seath the Scaleless، انتقام خود را بگیرد. او با نقشه‌ای، خود را به نیتو، ایزالیث و Gwyn نزدیک کرد و نقطه‌ضعف بزرگ اژدهایان را فاش کرد. پولک! او گفت که باید از طریق نیروی صاعقه یا Lightning، پوشش سخت بدن اژدهایان را از بین ببرند. Gwyn با استفاده از نیروی صاعقه با اژدهایان مبارزه کرد، نیتو نفرین مرگ را در آن سرزمین خواند و ایزالیث نیز خانه‌های اژدرها را در آتش سوزاند. حالا تمام نژادهای اژدهایان به جز گونه‌های ضعیف مثل Drakeها و Wyvernها و البته، Seath، برای همیشه از بین‌ رفتند.

شروع عصر آتش

با از‌بین‌رفتن اژدهایان، عصر باستانی تمام و عصر آتش آغاز شد و Gwyn، درنهایت به قدرت دست‌یافت. او حکومت خود را بنا کرد و شهر آنورلوندو را به‌عنوان پایتخت انتخاب کرد. صاحب روح روشنایی، پایتخت خود را در جایی نزدیک به خورشید ساخت. Gwyn، برای تقدیر از زحمات و خوش‌خدمتی همکارانش، یعنی نیتو و ایزالیث، روح مرگ و زندگی را به آنها هدیه کرد. نیتو، با هدیه گرفتن روح مرگ، تلاش کرد تا مفهوم مرگ را در اعماق زمین گسترش دهد و ایزالیث نیز با مطالعه آتش، توانایی Pyromancy را پدید آورد.

البته یک نفر دیگر نیز لایق تقدیر و تشکر است، و او کسی نیست جز Seath، خیانت او اگرچه باعث ازبین‌رفتن هم‌نوعانش شد، اما برای خودش سودهای زیادی داشت. او مورد حمایت پادشاه Gwyn بود و حتی لقب دوک نیز گرفت. Seath به دلیل نقطه‌ضعف بزرگش، یعنی عدم جاودانگی و تمسخری که همیشه از سوی اطرافیان، همراهش بود، می‌خواست راز جاودانگی را کشف کند. پادشاه نیز این فرصت را به او داد. آزمایشگاه و کتابخانه‌ای بزرگ در اختیار او قرار گرفت تا در آنجا به مطالعه راز جاودانگی بپردازد.

مطالعات Seath کاملا هم با استقبال همه روبه‌رو نشد، اما Gwyn از حمایت از او دست نکشید، تاحدی‌که یکی از بهترین شوالیه‎‌های خود یعنی Havel the Rock را به دلیل مخالفت با Seath به زندانی کرد تا درنهایت دیوانه شد.

عصر باستانی در دارک سولز

پیدایش Dark Soul، اوج داستان Dark souls

در تمام مدتی که Gwyn مشغول ازبین‌بردن اژدهایان، پایه‌گذاری حکومت و تقسیم وظایف بود، موجودی دیگر به آتش باستانی دست‌یافته بود و روحی بسیار قدرتمند را از دل آن بیرون کشیده بود، روح تاریکی یا Dark Soul. او این روح را از آن خود کرد و تاریکی را به هزاران تکه تقسیم و بین موجودات ضعیف عصر باستان اهدا کرد. Dark Souls اجداد انسان‌ها هستند.

Gwyn، حسابی مشغول بناکردن حکومت جدید بود و حرص و لذت قدرت، حواس او را از همه چیزهای دیگر پرت کرده بود، او زمانی به خودش آمد که متوجه شد، آتش باستانی در حال خاموش‌شدن است. خاموشی آتش به معنای خاموشی عصر آتش بود و Gwyn تازه آنجا بود که فهمید تاریکی به‌واسطه زادوولد انسان‌ها در حال رشد است و حکومت خود را در خطر دید. حالا مثل هر پادشاه دیگری، باید فکر می‌کرد که چگونه حکومتش را از نابودی نجات دهد.

گویین با سیاست کار را پیش برد و قلمرویی به نام ring city، به پیگمی اهدا کرد، Ring City، توسط حلقه‌ای از آتش احاطه شده بود. این حلقه باعث می‌شد تا ارواح تاریکی نتوانند از حلقه خارج شود. Ring City پیشنهاد زیرکانه‌ای بود! Gwyn در این راه از هیچ‌چیز دریغ نکرد و حتی حاضر شد دختر خود را به Ring City بفرستد تا پیوند بین تاریکی و روشنایی را محکم‌تر کند. البته نیت او از این اتحاد و طراحی تمام این نقشه‌ها برای جلوگیری از شورش پیگمی بود.

اگرچه Gwyn تمام تلاش خودش را برای جلوگیری از رشد تاریکی می‌کرد، اما زادوولد انسان‌ها روزبه‌روز بیشتر می‌شد و تاریکی گسترش می‌یافت. Gwyn باز هم بیکار نماند و نقشه جدید را برای از بین بردن انسان‌ها طراحی کرد. او در قدم اول، آتش‌های کوچکی به نام Bonfire را برپا کرد که درواقع به آتش نخستین متصل بودند. در قدم بعدی انسان‌ها را نفرین کرد. اما چه نفرینی؟ نفرین Gwyn یک نفرین معمولی نبود، او انسان‌ها را نامیرا کرد. انسان‌ها با هر بار مردن، بخشی از روح انسانی خود را از دست می‌دادند تا درنهایت تبدیل به Hollow شوند. Hollowها موجوداتی تهی از انسانیت هستند. همین خط داستانی جالب و گیرا، Dark Souls را به یکی از بهترین بازی های ایکس باکس وان، PS4 و سایر دستگاه‌ها تبدیل کرده است.

اولین گناه

به دنبال کم‌شدن جان آتش باستانی، لرد Gwyn دست به اقدامی عجیب زد. او بخشی از روح خود را به آتش اولیه اهدا کرد تا خاموش‌شدن آتش را به تعویق بیندازد. این اقدام ازاین‌رو به‌عنوان اولین گناه شناخته می‌شود که لرد گویین، در مقابل طبیعت ایستاد. او همچنین با این‌ کار به Lord of Cinder نیز تبدیل شد. موجودی که با داشتن روحی قوی، می‌تواند باعث روشن ماندن آتش اولیه شود.

پیش‌تر در توضیح داستان سری Dark souls، راجع‌به نفرین Undead که باعث Hollow شدن انسان‌ها می‌شد، توضیح دادیم. اما اینکه انسان‎‌ها نامیرا شوند چه نفعی برای Gwyn داشت؟ گویین یک راه فرار از نفرین پیشنهاد کرده بود. انسان‌ها برای این‌که از نفرین نجات پیدا کنند، می‌توانستند روح انسانی خود را به Bonfireها اهدا کنند. اگر یادتان باشد گفتیم که آتش نخستین از روح تغذیه می‌کند و بله! Gwyn کاری کرد که انسان‌ها با دست‌های خودشان شعله آتش را بیشتر کنند و روحشان را خوراک آتش اولیه کنند تا عصر آتش ادامه‌دار شود.

دراین‌بین خبری به Gwyn رسید. 4 پادشاه شهر New Londo که گویین روزی به آنها بخشی از روح خود را اهدا کرده بود، در این وضعیت، حالا تاریکی را انتخاب کرده بودند! Gwyn هم یک روز دستور داد تا تمام شهر نیولاندو را در آب غرق کنند! این‌طور شد که اغلب انسان‌ها مردند و بخشی که زنده مانده‌ بودند به زندان undead asylum تبعید شدند. اما حالا انسان‌های کمی بودند تا روح خود را به Bonfireها اهدا کنند و آتش باستانی را روشن نگه‌دارند. پس چه باید کرد؟

Gwyn فکر تازه‌ای به سرش زد. پخش شایعه! پخش‌کردن یک دروغ بزرگ نقشه هوشمندانه Gwyn بود. پیشگویی بزرگ این بود که روزی یک زندانی از آندد اسایلم آزاد خواهد شد و زنگ بیداری را خواهد نواخت. سپس شوالیه‌ای از سوی Gwyn، به نام Asker، این ماموریت را برعهده گرفت و راهی زندان شد تا خبر پیشگویی را به گوش Chosen Undead برساند.

اوج داستان Dark souls

تولد پدر تاریکی

در سمت دیگر داستان، Kaathe, the primordial serpent، یکی از زیردستان قدیمی پیگمی، به شهر Oolacile رفت و با جادوگران آن منطقه در خصوص جادویی بزرگ صحبت کرد. نام این جادو Soul Art بود که از تاریکی قدرت می‌گرفت. Kaathe راز منبع تغذیه این جادو را با [ادوگران در میان گذاشت. انسان‌ها! او گفت برای به‌دست‌آوردن جادو باید یک انسان را زنده کنند. جادوگران نیز Manus که سال‌ها شکنجه و عذاب دید را بیدار کردند تا روح تاریکی را استخراج کنند. Manus  درنهایت چیزی از انسانیتش نماند و دارای قدرت زیادی شد، به‌طوری‌که روح تاریکی او می‌توانست با قدرت پیگمی مقابله کند. درنهایت Manus دیوانه شد و به Abyss تبدیل شد، تاریکی جوری او را فراگرفته بود که به نام Father Of The Abyss شناخته می‌شد.

Manus آن‌قدر قدرتمند شده بود که حتی قوی‌ترین افراد نیز جرئت ورود به Abyss را نداشتند. درنهایت Gwyn یکی از 4 شوالیه قدرتمند و وفادارش به نام آرتوریاس را به میدان نبرد فرستاد، اما او نیز شکست خورد. البته در طول بازی این شما هستید که به نبرد تاریکی می‌روید و Manus را شکست می‌دهید.

اولین گناه دارک سولز

تولد و مرگ قهرمان در سری Dark Souls

داستان سری Dark souls با آنددی در زندان شروع شد. شما به‌عنوان Chosen Undead در زندان Northern Undead Asylum زندانی هستید و بسیار ضعیف و ازکارافتاده شده‌اید، اسکار می‌آید، راه فرار از زندان را در اختیار شما می‌گذارد و از یک پیشگویی صحبت می‌کند. شما به‌عنوان Chosen Undead باید در مسیر پیشگویی Rekindling the Flame حرکت کنید و آن‌قدر قدرتمند شوید که درنهایت به یک لرد سیندر تبدیل شوید، کسی که با قدرت خود می‌تواند آتش اولیه را روشن نگه‌ دارد. برای تبدیل‌شدن به Lord of Cinder باید به سمت Kiln of the First Flame حرکت کنید. البته به این سادگی هم نیست و ابتدا باید بخش‌های مختلف روح لرد Gwyn را از چنگ باس‌های مختلف بیرون بیاورید و آن‌ها را در Lordvessel قربانی کنید تا درنهایت بتوانید وارد Kiln of the First Flame شوید.

باس فایت نهایی شما در داستان سری Dark souls، مقابل حالت سیندر Gwyn است. درصورتی‌که بتوانید گویین را شکست دهید، دو انتخاب خواهید داشت.

  1. طبق پیشگویی عمل کنید و آتش اولیه را دوباره روشن نگه‌دارید (Rekindle).
  2. اجازه‌ دهید آتش خاموش شود.

مطلب پیشنهادی: چرا ساخت یک بازی ویدیویی بزرگ کاری بسیار سخت است؟

کلام آخر

داستان سری Dark souls از عصر باستانی شروع شده است، جایی که هیچ موجود دیگری جز اژدهایان قدرت ندارند. اما با به‌وجودآمدن آتش اولیه، عطش قدرت در موجودات ضعیف نیز قدرت گرفت. جایی که تاریکی و روشنی باهم جدال دارند تا در آخر تنها یکی برنده میدان باشد. آتش بزرگ یا هر روز قدرتمندتر و شعله‌ورتر می‌شود و یا خاموش می‌شود و خاموشی برای همیشه بر جهان سیطره پیدا می‌کند. نتیجه این تقابل را شما تعیین می‌کنید. داستان سری Dark souls پر است از جزئیات جذاب ولی درعین‌حال پیچیده، که درصورت درک آن، لذت بازی را دوچندان می‌کند.

سوالات متداول

  • داستان سری Dark souls چیست؟

داستان این بازی در مقاله فوق توضیح داده شد؛ اما به‌صورت خلاصه شما یک زندانی هستید که باشید طبق پیشگویی شوالیه، به جنگ باس‌ها بروید و نفرین را خنثی کنید.

  •  آیا داستان دارک سولز 1 و 2 به‌ هم مربوط است؟

شاید داستان این دوسری کمی متفاوت باشند، اما پیش‌زمینه همه اتفاقاتی که در دارک سولز 2 وجود دارند، در دارک سولز 1 است.

  • آیا دارک سولز3، آخرین قسمت از این بازی است؟

بله دارک سولز2 آخرین سری از مجموعه بازی‌های دارک سولز است که توسط کمپانی Bandai Namco منتشر شده‌ است.

داستان سری Dark souls

Mobina Bahadori

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *