بهترین پدرها در بازیهای ویدیویی ابر قهرمانهای دوستداشتنی هستند که حتی وجودشان برای گیمرها دلگرمکننده است؛ قهرمانانی که وقتی پای خانواده در میان باشد هیچکس جلودارشان نیست و با فداکاری و جانفشانی در مقابل دشمنان میایستند.
به تصویر کشیدن پدرهایی که نماد استقامت هستند در ویدیوگیمها کار آسانی نیست و فقط استودیوهای بازیسازی مطرح با خلق شخصیتهای باورپذیر و ایجاد فضایی برای شک گرفتن رابطه عمیق با فرزندان حاضر در داستان، میتوانند حس دلگرمی و پشتوانه بودن را به مخاطبان القاء کند.
در این مقاله میخوانید:
- 1 معرفی بهترین پدرها در بازیها
- 1.1 Sparda در بازی Devil May Cry
- 1.2 Lee Everett در بازی The Walking Dead
- 1.3 Rost در بازی Horizon Zero Dawn
- 1.4 Ethan Mars در بازی Heavy Rain
- 1.5 Max Payne در بازی Max Payne
- 1.6 Geralt of Rivia در بازی The Witcher
- 1.7 Booker Dewitt در بازی Bioshock Infinite
- 1.8 John Marston در بازی Red Dead Redemption
- 1.9 Sam Fisher در بازی Splinter Cell
- 1.10 Joel در بازی The Last of Us
معرفی بهترین پدرها در بازیها
فقط کافیست بهترین پدرها و بهترین مادرها در جهان بازیهای ویدیویی را بررسی کنید، تا قدرت به نمایش گذاشتن شخصیتها و کاراکترها را توسط استودیوهای بازیسازی درک کنید. زمانی که حرف از بهترین پدرها در بازیهای ویدیویی به میان میآید، همه ما دنبال شخصیتی دوست داشتنی با کاراکتر فراموشنشدنی هستیم که نماد استقامت و فداکاری برای خانواده است. شاید با دیدن یک اثر خارقالعاده این سؤال را در ذهن شما بهوجود آورد که چگونه بازیها شخصیتهای پدر را به تصویر میکشند؟ حتی در دنیای بازیهای ویدیویی نقش پدر بسیار خیلی جدی است و در بسیاری از ویدیو گیمها شخصیت پدر به اندازه کافی خوب پردازش نشده و شخصیت جالب توجهی که بتواند حس دلگرمی را به بازیکنان القاء کند، ندارند.
اما پدران حامی توسط نویسندگانی خلق شدهاند که القاگر حس آرامش و پشتیبانی به خانواده باشد، شخصی که مثل یک نیروی پرقدرت در مقابل مشکلات و دشمنان میایستد تا مبادا فرزندان یا خانوادهشان دچار مشکلی نشوند. نحوه به تصویر کشیدن شخصیت پدر در بازیهای ویدیویی شخصاً برای خود من آنقدر جذاب است که دوست دارم به بعضی از بازیهایی که در آنها پدر خانواده بهعنوان یک شخصیت بیهمتا و قدرتمند حضور دارد را به شما معرفی کنم.
Sparda در بازی Devil May Cry
اسپاردا نماد کاراکتری است که مخاطب را یاد شوالیههای سیاهپوشی که در دل وحشت و دلهره برای نابودی و غلبه بر تاریکی از پا نمینشیند. شخصی که در طول عمر ۲۰۰ ساله خود زندگی پر چالش تجربه کرده است. زمانی که شوالیههای عالی رتبه در جهان زیرزمینی به نام موندوس زندگی میکردند و بر انسانها سلطنت داشتند، با دیدن ظلم موندوس تصمیم میگیرد در مقابل بیعدالتی بلند شود و انسانها را از زیر سلطه او خارج کند.
قهرمانی که در مقابل دشمنان و شیاطین قدرتمند قرار میگیرد و یکی پس از دیگری آنها را نابود میکند. در آخر هم بر ماندوس غلبه میکند و پس از کشتن او نیروهای ویژه دیوان را به دست میآورد و سلطنت انسانها در زمین به پا میشود. با این کار انسانها لقب شوالیه تاریکی را به او میدهند.
شوالیه تاریکی عاشق Eva میشود و با او ازدواج میکند. حاصل این ازدواج دوقلوهایی به نام ورجیل و دانته هستند که همه ما آنها را بهعنوان شخصیتهای محبوب بازی Devil May Cry میشناسیم. مبارزات بینظیر این دو توجه هر مخاطبی را جلب میکند و تمام اینها مدیون عدالت خواهی اسپاردا هستند. او کاری کرد که دانته و ورجیل هم با هنرنماییهای خود جلوی دشمنان بایستند. اسپاردا پدری بود که برای نجات انسانها تا پای جان رفت و مبارزات صلحطلبانه او به حدی تاثیرگذار بود که ایوا او را یک مبارزه شیردل میدانست.
Lee Everett در بازی The Walking Dead
Lee Everett در بازی The Walking Dead نقش پدر را نداشت، اما بعدها به حدی خودش را وقف کلمنتاین کرد که هرکسی در نگاه اول احساس میکند دختر گمشدهاش را یافته است! لی هیچ وقت فکر نمیکرد زمانی که به جرم قتل سناتور به زندان برود، بعدها ناجی دختری به نام کلمنتاین شود. تمام تلاش لی این بود که پدر و مادر او را پیدا کند.
تصادف ماشین پلیس و فرار لی از دست زامبیها و اولین دیدارش با کلمنتاین زندگی را برای همیشه تغییر داد؛ تولد دوبارهای که باعث شد او در مقابل یک دختر بچه مسئولیت پیدا کند و همین رفتارهای پدرانه او به شکل گیری شخصیت قوی کلمنتاین کمک کرد. لی کار با اسلحه، نجات پیدا کردن از دست زامبیها و نحوه رفتار با بیگانگان را آموزش به او آموزش داد. آخرین دیدار این دو نفر به حدی زیبا و دراماتیک به تصویر کشیده شد که لی ایورت The Walking Dead به یکی از بهترین پدرها در بازیهای ویدیویی تبدیل شد.
Rost در بازی Horizon Zero Dawn
به جرات میگویم Horizon Zero Dawn یکی از بیرقیبترین بازیهای اسطورهای چند فرهنگی است که تمام اتفاقات آن حول محور یک فرد به نام Rost میچرخد؛ مرد قوی و معلم دلسوزی که با گذشته سختی که داشت به خاطر از دست دادن دختر و همسرش، در قبیله Nora تنها زندگی میکند.
بین دست و پنچه نرم کردن با غم و تنهایی، روزی دختر نوزادی را در کنار درخت مقدس پیدا میکند. سران قبیله از ترس اینکه برای آنها شوم باشد، او را در نورا نمیپذیرند. روست با دیدن این اتفاقها قوانین سنتی را زیر پا میگذارد و او را به فرزندی قبول میکند. این دختر همان شخصیت قهرمان اصلی بازی یعنی Aloy است.
سران قبیله به خاطر این کار روست را از قبیله اخراج میکنند و بهعنوان یک مطرود مجبور به ترک قبیله میشود. او سعی کرد الوی را طوری بزرگ کند که از هیچ اتفاقی در زندگی نترسد. او همه اصول مبارزه با تیر و کمان و شمشیر، نحوه دفاع شخصی را به او یاد داد. روست با وجود چهره زمخت و عبوس خود، دلی از دریا دارد و عاشق دخترخوانده خودش است، تا حدی که برای محافظت از او جان خودش را از دست میدهد. روح بزرگ او باعث شد که یاد او همیشه در خاطر گیمرها باقی بماند.
Ethan Mars در بازی Heavy Rain
ایتن مارس همیشه سعی داشت همسر خوبی برای خانوادهاش باشد، اما از دست دادن اولین فرزندش یعنی جیسون در سانحه رانندگی به طور کلی زندگی او را تغییر داد. تنهایی و افسردگی جای روزهای خوب و پرنشاط زندگی ایتن را گرفت تا جایی که همسرش گریس با طلاق از او، با فرزند دومشان به آپارتمان کوچکی نقل مکان کردند. مارس همیشه نسبت به مرگ جیسون احساس گناه داشت و دلش میخواست از این شرایط بیرون بیاید، اما از بخت بد او، شان توسط قاتل اوریگامی ربوده شد.
حالا وقتش بود؛ ایتن باید برای پسرش کاری میکرد تا اشتباهات گذشته که برای مرگ جیسون داشت را جبران کند. ایتن مشقتهایی میکشد که از حد تصور خارج است، تا جایی که دست به کارهای عجیب و غریبی مثل قطع کردن دست خودش میزند. شرایط هرگز به نفع او پیش نمیرود و حتی توسط پلیس بهعنوان قاتل اوریگامی مظنون شناخته میشود. او برای پاک کردن اتهامات قتل نسبت به خانوادهاش تا پای جان پیش میرود. ایتن شخصیت بسیار شبیه به Bioshock Infinite دارد و بهراحتی میتوان با او همزاد پنداری کرد.
دیوید کیج با خلق این کاراکتر توانست تبحر خود را در داستان سرایی نشان دهد و ایتن بازی Heavy Rain تبدیل شد به یکی از ماندگارترین و بهترین پدرها در بازیهای ویدیویی!
Max Payne در بازی Max Payne
اگر بگوییم مکس پین از رنج کشیدهترین شخصیتهای پدر بازیهای ویدیویی، بیراهه نگفتهایم. از روزی که او قتل همسر و فرزند نوزادش را توسط تعدادی معتاد ولگرد به چشم میبیند، زندگیش در مسیر تیره و تاریک سپری میشود. مکس پین بعد از مرگ خانوادهاش به چیزی جز انتقام فکر نمیکند تا جایی که یک مأموریت انفرادی خطرناک را در پیش میگیرد تا مسبب قتل خانوادهاش را به سزای اعمالشان برساند.
مکس به یک سری سرنخ از پشت پرده تولیدکنندگان مواد مخدر Valkyr برمیخورد و انتقام سختی از تکتک اعضای این باند مخوف به سرکردگی آنجلو پانچینلو میگیرد. او فقط مدت کوتاهی طعم شیرین پدر بودن را چشید، اما زمانی که دختر رودریگو برونکو را از دست گروگانها نجات میدهد، یک بار دیگر حس پدرانه را تجربه میکند.
مکس پین برای اینکه جلوی یک تراژدی دیگر را بگیرد، دست به چنین اقدامی میزند، اما این کار برای او بیشتر شبیه بازی کردن با گربههای خانگی بود. سم لیک نام خانوادگی مکس یعنی پین را به حدی هوشمندانه انتخاب میکند که هم وزن کلمه انگلیسی Pain و به معنی درد و رنج باشد تا وضعیت مکث در طول زندگی پر مخاطره او را گوشزد کند.
Geralt of Rivia در بازی The Witcher
اگر بخواهیم دست روی یکی از جذابترین و پختهترین شخصیتهای پدر در بازیهای ویدیویی بگذاریم، او کسی نیست گرالت از ریویا! پدری که توانست در مقابل معجونهای کشنده جادوگران دوام بیاورد و فقط موهای او سفید شد. گرت با اینکه طعم پدر شدن را نچشید، اما در قرن سیزدهم با دختری به نام سیری آشنا میشود که ورودش تولد دوباره گرت بود.
پدر سیری دچار طلسم شده و گرگ سفید طلسم را از روی او برمی دارد. اما براساس قوانین غافلگیری، گرت سرپرست جدید سیری میشود. سیری با این تصور که خانواده او از بین رفتهاند، پیش مادربزرگش زندگی میکند، ولی بعد از مدتی گرلت سیری را به فرزندی قبول میکند و پیش خودش میآورد. سیری ۶ ساله استعداد زیادی در انجام کارهای مختلف داشت و همین جرقهای در ذهن گرلت زد که فنون رزمی و جادوگری را به او یاد دهد.
دست روزگار این دو را از هم جدا میکند و سیری تصمیم میگیرد مسیر زندگی خود را به تنهایی پیش ببرد. اما گرلت او را مثل دختر خودش دوست داشت، همیشه مشوق اصلی او در زندگی بود و از انجام هیچ کاری برای او دریغ نکرد. به همین خاطر زمانی که اسم بهترین پدرها در بازیهای ویدیویی به میان میآید، شخصیت گرلت برای گیمرها جایگاه ویژهای دارد.
Booker Dewitt در بازی Bioshock Infinite
Booker Dewitt در بازی Bioshock Infinite به خاطر بدهی که نسبت به دوقلوهایش داشت، وارد شهر معلق کلمبیا میشود. او برای پرداخت بدهی باید دختری به نام الیزابت را از زندان آزاد کند و به آنها برگرداند. پس از سختیهای زیاد این راه، الیزابت را پیدا میکند و در بازگشت به نیویورک متوجه میشود که الیزابت دختر خود اوست!
بوکر در مقطعی به خاطر مرگ همسرش به شدت افسرده بود و در همان سالها الیزابت را شخصی به اسم زاکاری کامستاک میفروشد. زمانی که میفهمد دخترش آنا به الیزابت تغییر نام داده است تصمیم میگیرد هر طور شده او را دوباره به دست آورد. الیزابت نیروی ماورایی فوقالعادهای دارد که میتواند از دریچههای مخصوصی وارد زمانهای مختلف شود. این نیرو خللی در جهان ایجاد میکند که چندین بوکر و الیزابت دیگر با افکار مختلف خلق شوند.
بوکر برای محافظت از دخترش چند بار سپر بلای او میشود و در آخرین صحنه بازی برای نجات جان مردم و الیزابت دست به کار بزرگی میزند. در سکانس آخر بازی فوقالعاده فلسفی و زیبای Bioshock Infinite یکی از تاثیرگذارترین پایانها را مشاهده میکنیم. نجات الیزابت از لوپهایی که ساخته بود و از دست دشمنان عجیب و غریب کار فوقالعاده بزرگی بود نام بوکر دیوید را بهعنوان شخصیت حامی و دلگرمکننده در بازیهای ویدیویی ماندگار کرد.
John Marston در بازی Red Dead Redemption
جان مارستِن عضو گروه تبهکاری داچ به ریاست داچ وندرلیند بود، اما تمام کارهایی که میکرد برای امنیت خانوادهاش بود و چارهای جز اینکه در گروه بماند نداشت. جان در همان گروه با Abigaile آشنا شد و با هم ازدواج کردند و حاصل ازدواجشان جک مارستین بود. به خاطر فداکاری که جان برای خانوادهاش داشت، از گروه داچ خارج و توسط مأمور ویژه یعنی ادگار راس دستگیر شد.
پلیس فدرال برای آزادی او شرط بزرگی میگذرد و با گروگان گرفتن خانوادهاش اعلام میکنند که در صورت دستگیر کردن یا کشتن اعضای گروه داچ خانواده او را آزاد میکند و خودش هم تبرئه میشود. از اینجای داستان پای جان مارستین برای کمک به پدرش باز میشود.
او با خانوادهاش دیدار میکند، دیداری که لحظات زیبایی را در بازی Red Dead Redemption رقم میزند و ارتباط صمیمی خانواده مارسل با هم به زیباترین شکل به تصویر کشیده میشود. جان دلش میخواهد پدر خوبی برای جک باشد و تمام وقایع گذشته را جبران کند و کار با اسلحه را به جک آموزش میدهد و او را برای رزم آماده میکند.
آخرین سکانس حضور جان مارستین بهعنوان یکی از دراماتیکترین صحنههای بازی ویدیویی است. کمتر کسی وجود دارد که پای این بازی بنشیند و اشک از چشمانش سرازیر نشود. جان مرد بزرگی بود که تمام هم و غمش نجات خانواده و کمک به مردمی بود که چارهای جز ماندن در گروههای تبهکاری نداشتند.
Sam Fisher در بازی Splinter Cell
Sam Fisher قهرمان که خیلیها او را مرد تنهای تاریکیها میدانند، با ایستادن جلوی خرابکاریهای مختلف یک تنه جلوی گروههای تبهکار ایستاد. او عاشق تنهایی بود و تمام ماموریتهای خود را یک تنه انجام داد. اگر بگوییم سم یک لشکر تکنفره است، واقعاً اغراق نکردهایم. فیشر با لباس سیاه و عینک مخصوص معروفش جاذبهای دارد که همه دشمنان با دیدن او پا پس میکشند.
او در ورای چهره جدی و عبوسش یک پدر خوش قلب و مهربان است که عاشقانه دخترش سارا را دوست دارد. سارا تنها بازمانده خانواده فیشر است و پدرش چیزی در زندگی برای او کم نذاشته است. او برای اینکه زمان بیشتری با سارا وقت بگذراند، در واشنگتن مستقر میشود، اما زمانی که در مأموریت JBA حضور داشت، لمبرت خبر مرگ دخترش میدهد که توسط یک راننده مست کشته میشود.
با شنیدن خبر مرگ سارا، دنیا برای سم تیره و تار میشود. اما در نسخه Conviction بازی Splinter Cell تازه میفهمیم که مرگ سارا دروغ بوده و سمت برای یافتن دخترش و انتقام از مسببین این اتفاق گروه Third Echelon بیرون میآید. سم برای پیدا کردن سارا کارهایی میکند که دخترش به او افتخار میکند. بیراهه نیست که سم فیشر تبدیل شده به بهترین پدرها در بازیهای ویدیویی و جای خودش را در قلب مخاطبان باز کرد.
Joel در بازی The Last of Us
جوئل و دخترش در شب تولد او به حدی خوش میگذرانند که فکر میکنند دیگر مثل آن شب تکرار نمیشود. شب آرام و دلنشینی که به یکباره تغییر میکند. ناگهان ویروس کشنده وارد شهر میشود و جوئل و سارا مجبور میشوند از شهر فرار کنند. موقع فرار یک سرباز نیروی ارتش جلوی آنها میایستد و آنها را آلوده به ویروس تشخیص میدهد. پلیس اسلحه را به سمت آنها میگیرد و شلیک میکند. تامی برادر جوئل به سمت سرباز حملهور میشود و در این درگیری یک تیر شلیک میشود و سارا جلوی چشمان جوئل میمیرد.
۲۰ سال زندگی پوچ جوئل میگذرد و او نمیتواند لحظهای فکر دخترش را از سرش بیرون کند تا اینکه برای اولین بار الی را ملاقات میکند. دختر ۱۴ سالهای که او هم خانوادهاش را از دست داده و جوئل باید برای انجام مأموریت او را به نیروهای Firefly تحویل دهد.
یکی از قشنگترین صحنههای بازی The Last of Us حس پدرانه جوئل نسبت به الی و رابطه عاشقانهای است که آنقدر زیبا و دلنشین به تصویر کشیده میشود. جوئل به حدی مراقب الی بود تا جایی که خود را سپر بلای او کرد و در صحنههای آخر بازی اتفاقات جالبی رخ داد. نیل دراکمن به طرز فوقالعاده عشق پدر و دختری را در دوران آخرالزمان به تصویر میکشد و ثابت میکند که عشق مختص به زمان و مکان و حتی رابطه خونی نیست و سم تبدیل میشود به یکی از بهترین پدرها در بازیهای ویدیویی مطرح دنیا.
کلام آخر
بهترین پدرها در بازیهای ویدیویی، ابرقهرمانهایی هستند که نقش حامی و دلسوز خانواده را دارند تا جایی که به خاطر نجات جان فرزندانشان حاضرند خود را فدا کنند. بازیهای کمی نبودند که در آن پدر داستان فرزندی نداشته، اما برای نجات جان خانوادههایی که بیگناه بودند پدرانه رفتار کردند و از خود مایه گذاشتند.
برخی از صحنههای این بازیها به حدی دلنشین و زیبا است که کمتر کسی میتواند با دیدن آنها جلوی احساسات خود را بگیرد و متأثر نشود؛ صحنههایی که خلق آنها توسط مطرحترین کارگردانهای بازیسازی دنیا کار آسانی نیست و این توجه به جزئیات رابطه پدر و فرزندی در بازی بود که این آثار را به موفقیت رساند.
سؤالات متداول
- بهترین پدرها در بازیهای ویدیویی چه کسانی هستند؟
شخصیتهای مانند Geralt of Rivia، Sparda، Joel و … جزو بهترین پدرها در بازیهای ویدیویی هستند که نام آنها ماندگار شد.
- کارگردانان در خلق شخصیت پدر فداکار چه المانهایی در نظر میگیرند؟
برای به تصویر کشیدن پدر فداکار باید زمان زیادی بر روی شخصیتپردازی عمیق و ویژگیهایی که القاءکننده حس حمایت و قدرت به مخاطب هستند توجه داشت.
- چگونه بازیها شخصیتهای پدر را به تصویر میکشند؟
استودیوهای بازیسازی مطرح دنیا با روایت بسیار قوی، شخصیتپردازی بسیار هنرمندانه جانفشانیهای این کاراکتر رو به خوبی به تصویر میکشند.