تئوری داستانسرایی میگوید که سه نوع درگیری اصلی وجود دارد: انسان در مقابل انسان، انسان در مقابل طبیعت و انسان در مقابل خودش. در فیلمهای ترسناک، به نظر میرسد که پایانها به چهار دسته تقسیم میشوند: «همه چیز خوب است»، «همه چیز به نظر خوب میآید اما نیست»، «همه مردهاند اما ترس تمام شده» و «ترس پیروز میشود». همچنین، ممکن است پایان فیلم مبهم بوده و نشاندهنده دنبالهای برای ادامه داستان باشد.
برای علاقهمندان به فیلمهای ترسناک، معمولاً تماشای هیولاها یا زامبیها که به دست بازماندگان کشته میشوند، هیجانانگیز است؛ اما در زندگی واقعی، شرایط ترسناک، اغلب بدترین و دردناکترین تراژدیها را به همراه دارند. در این مقاله، قصد داریم ۲۰ پایان بندی فیلمهای ژانر وحشت که تاثیرش تا مدتها روی شما خواهد ماند را معرفی کنیم.
در این مقاله میخوانید:
- 1 فیلم Carrie (کری)
- 2 فیلم The Host (میزبان)
- 3 فیلم An American Werewolf in London (یک گرگینه آمریکایی در لندن)
- 4 فیلم Oculus (نورگیر)
- 5 فیلم Invasion of the Body Snatchers (حمله جسد دزدها)
- 6 فیلم Apollo 18 (آپولو 18)
- 7 سری فیلم Alien Trilogy (سهگانهی بیگانه)
- 8 فیلم The Pit and the Pendulum (مغاک و آونگ)
- 9 فیلم Sinister (شوم)
- 10 فیلم Frailty (سرزمین مجازات)
- 11 فیلم Eden Lake (دریاچه بهشت)
- 12 فیلم The Man Who Laughs (مردی که میخندد)
- 13 فیلم The Fly (مگس)
- 14 فیلم Night of the Living Dead (شب مردگان زنده)
- 15 فیلم Dawn of the Dead (طلوع مردگان)
- 16 فیلم Soylent Green (بیسکوییت سبز)
- 17 فیلم The Mist (مه)
- 18 فیلم The Descent (نزول)
- 19 فیلم Martyrs (شهدا)
- 20 فیلم The Human Centipede (انسان هزارپا)
فیلم Carrie (کری)
فیلم “کری” برای اولین بار در سال ۱۹۷۶ بر اساس کتاب استیون کینگ اکران شد و سیسی اسپیسک نقش اصلی آن را ایفا کرد. این فیلم، داستانی غمانگیز و تراژیک از کریتا وایت را روایت میکند. او از کودکی به خاطر مسائل بیاهمیت نفرین شده و توسط همسالانش آزار میدید. با گذشت ۴۰ سال از اکران، همچنان بحث بر سر این است که آیا کری شخصیت شروری بود یا تنها دختری بود که تحت فشار زیاد به واکنشهای خشونتآمیز روی آورد.
نسخهی اول فیلم محبوبیت بیشتری پیدا کرد، ولی در نهایت، داستان کری به طرز دردناکی به پایان رسید. او با وجود کشتن مادرش، از این عمل لذت نبرد. در این داستان، مرگ همکلاسیها، معلمان و حتی مربی باشگاه، به عنوان قربانیان یک شورش پر از عصبانیت شخص اصلی دیده میشوند. در پایان فیلم، تقریباً همه شخصیتها مرده بودند و باقیماندهها، تحت تأثیر ترس از کری برای همیشه زندگیشان تغییر کرد.
فیلم The Host (میزبان)
فیلم میزبان (The Host) نمونهای از آثار ترسناک آسیایی است که برخلاف فیلمهای هالیوودی، به راحتی قهرمانان را برجسته نمیکند و پایان خوشی ارائه نمیدهد. در سینمای ایالات متحده، معمولاً انتظار داریم که قهرمانان زنده بمانند و شرورها شکست بخورند، اما فیلمهای ترسناک آسیایی، از جمله «میزبان»، این قاعده را به چالش میکشند.
این فیلم، که به دلیل داستان هیولایی و بیگانهای خود در این فهرست قرار گرفته، نشان میدهد که هدف اینگونه آثار ترسناک، تضمین زنده ماندن قهرمانان نیست. داستان فیلم «میزبان» به شدت به بقاء یک دختر مهم داستان وابسته است و نشان میدهد که چرا تلاشها برای مبارزه با هیولا اهمیت دارد. حتی اگر شخصیت اصلی داستان کشته شود و زنده نماند.
فیلم An American Werewolf in London (یک گرگینه آمریکایی در لندن)
فیلم “یک گرگینه آمریکایی در لندن” که در وسط دهه ۸۰ اکران شد، تجربهای جذاب و هیجانانگیز دارد. در این فیلم، گریفین دان نقش خود را به خوبی و به طور ترسناک اجرا میکند. داستان فیلم درباره تبدیل شدن یک انسان به گرگینه و وقوع یک قتلعام بزرگ و وحشتناک است. موسیقی متن فیلم نیز به خوبی هیجان و احساسات داستان را تقویت میکند.
این فیلم را میتوان به عنوان یک کمدی-ترسناک در نظر گرفت. در “یک گرگینه آمریکایی در لندن” لحظات خندهدار زیادی وجود دارد. این موضوع، باعث میشود که مرگ شخصیت اصلی در خیابانها به نظر شوکهکننده بیافتد. در این داستان، دیوید و دوستش بدشانس بودند که مورد حمله یک گرگ قرار گرفتند و نتوانستند جان سالم به در ببرند. به نظر میرسید که طلسم گرگینه با دیوید به پایان رسیده است، اما این موضوع در هالهای از ابهام قرار دارد.
فیلم Oculus (نورگیر)
فیلم “نورگیر” (Oculus) داستانی احساسی و غمانگیز از دو خواهر و برادر به نامهای کیلی و تیم را روایت میکند که به خاطر یک آینه نفرینشده، زندگیشان دچار آشوبد میشود. این آینه باعث به وقوع پیوستن وقایع خطرناک و مرگبار شده و در تلاش برای نابودی آن، توسط این دو نفر ادامه دارد. کیلی و تیم به صورت متفکرانه و محتاطانه برای نابودی آیینه عمل میکنند؛ اما، با وقوع زنجیرهای از بدترین اتفاقات، به وضوح مشخص میشود که هیچ چیزی نمیتواند این بحران را متوقف کند و آنها به رغم تلاشهایشان، به جهنم سرنوشت دچار میشوند.
فیلم Invasion of the Body Snatchers (حمله جسد دزدها)
دو نسخه برجسته از این اثر کلاسیک ترسناک و علمی-تخیلی وجود دارد. به نظر میرسد که نسخه ۱۹۷۸ پایان بدتری دارد، اما در واقع، هر دو نسخه داستان پایان غمانگیزی دارند. فیلم «حمله جسد دزدها»، پیامی قدرتمنددرباره ذهنیت ما نسبت به دیگران و خطرات مطالعه گیاهشناسی به مخاطب میدهد. با دیدن این اثر هنری متوجه میشوید، ایده اینکه گیاههای بیگانه به زندگی ما نفوذ کنند، به اندازهای که ما تصور میکنیم غیرممکن نیست.
مهم نیست که شما کوین مککارتی را بیشتر دوست دارید یا دونالد ساترلند، باید برای پایان ناامیدکننده فیلم آماده باشید. هر دوی این افراد در دوران کودکی ترس زیادی را تجربه کردهاند و حالا در میان مشکلات زیاد خود در حال سوختن هستند. مککارتی در لحظات پایانی عمرش تنها است و مدام فریاد میزند که همه باید فرار کنند وگرنه نفر بعدی خودشان خواهند بود، اما دیگران به او مانند یک فرد دیوانه نگاه میکنند.
فیلم Apollo 18 (آپولو 18)
مرگ انسانها، صرفنظر از سبک یا ژانر، همیشه تراژیک است. در سال ۲۰۱۱، فیلم آپولو ۱۸ نشان داد چرا ایالات متحده بعد از پایان برنامه آپولو دیگر به سمت ماه سفر نکرد. به دلیل وجود هیولاها. هیولاهایی که کمی شبیه عنکبوت بودند. بدتر از این، در فیلم فضانوردان به ماه فرستاده میشوند، تا با خطرهایی روبرو شوند که هیچ اطلاعاتی درباره آنها ندارند. از سوی دیگر، دولت آماده بود تا در صورت بروز مشکل، این افراد را در ماه رها کند. متأسفانه، هیچکدام از این فضانوردان زنده نماندند. خیانت و ناتوانی در نجات آنها، بسیار دردناک است. این فیلم شاید کوتاه باشد، اما بسیار تأثیرگذار و قدرتمند است.
سری فیلم Alien Trilogy (سهگانهی بیگانه)
سری فیلمهای بیگانه یکی از آثار برجستهای است که هیچکس نمیتواند به حضورش در این فهرست اعتراض کند. ترکیبی از ترسناک و علمی-تخیلی، با صحنههای درام و اکشن، این مجموعه را به یک شاهکار تبدیل کرده است. در هر کدام از فیلمهای این سری، احساس تراژدی به وضوح حس میشود. وقتی خدمهی نوسترومو یکی پس از دیگری جان خود را از دست میدهند، ترس و وحشت به وضوح دیده میشود. نجات ریپلی در فیلم اول، پیروزی بزرگی به نظر میرسید؛ اما واکنش شرکت به آن موفقیت، او را دوباره به دل خطر بازگرداند. این بار، یک دختر کوچک موفق شد جان سالم به در ببرد. قسمت سوم، با تراژدی مرگ نیوت و هیکس آغاز میشود و فیلم به پایان میرسد. در حالی که افراد خوب همچنان جان خود را از دست میدهند. در نهایت، ریپلی مجبور شد جان خود را فدای از بین بردن زینومورفها کند. بزرگترین تراژدی این بود که این از خودگذشتگی نتیجهای که باید، بهدنبال نداشت.
فیلم The Pit and the Pendulum (مغاک و آونگ)
فیلمهایی که در دهه ۶۰ توسط شرکت American International ساخته شدند، هنوز هم بسیار محبوب هستند. شخصیت وینسنت پرایس، که ضدقهرمانی دوستداشتنی اما زجرکشیده است، هنوز مورد تحسین قرار میگیرد. در این فیلمها، وینسنت پرایس به طور مداوم قربانیانش را در وضعیتهای بدتری قرار میدهد و عاشق شکنجه آنهاست. در یکی از این فیلمها، او نقش نیکولاس خانه مدینا را بازی میکند، مردی از یک خانواده قدیمی متمول، که به تازگی همسرش را از دست داده و به نظر میرسد، او این موضوع را به کلی فراموش کرده است؛ اما با پیشرفت داستان، یک راز تاریک خانوادگی فاش میشود که نیکولاس را از درون به نابودی میکشاند.
فیلم Sinister (شوم)
فیلم سنیستر با مقدمهای ساده آغاز میشود؛ خانوادهای که به خانهای با گذشتهای تاریک نقل مکان میکنند و ماجراهای ترسناک آنها شروع میشود. هر یک از دو فرزند خانواده با مشکلات ترسناک و عجیبی روبرو میشوند. پدر خانواده به همسرش دروغ میگوید، مردم شهر آنها را خطرناک میدانند و حوادث وحشتناکی در حال وقوع است؛ مانند بسیاری از فیلمهای مشابه، تماشاگران مدام به شخصیتها فریاد میزنند: «بروید بیرون! وسایلتان را جمع کنید و هر چه زودتر اینجا را ترک کنید!» و زمانیکه شخصیتها به نصیحتها توجه نمیکنند، تماشاگران آرام میگیرند و فکر میکنند که شخصیتها بالاخره متوجه خواهند شد و دیگر خطری در کار نخواهد بود.
اما در این فیلم، نویسنده داستان به گونهای پیش میبرد که اعضای خانواده تصمیم میگیرند در نیمه شب وسایلشان را جمع کرده و خانه را ترک کنند. اینجا است که همه فکر میکنند وضعیت حل شده است و میتوانند نفس راحتی بکشند؛ اما واقعیت این است که ترک خانه تنها بخشی از نقشه شوم است، که برای نابودی وحشتناک این خانواده طراحی شده بود.
فیلم Frailty (سرزمین مجازات)
فیلم “سرزمین مجازات” (Frailty) که توسط بیل پکستون شده است، یکی از آثار هیجانی و ترسناک غمانگیز به شمار میرود. پکستون، که به خاطر بازی در فیلمهایی مانند ترمیناتور، پریديتور و زنومورف شناخته شده است، در این فیلم نقش کلیدی دارد. داستان فیلم حول یک خانواده میچرخد که معتقدند به فرمان خدا انتخاب شدهاند، تا شیاطین را که در قالب انسانها زندگی میکنند، از بین ببرند.
پدر خانواده و یکی از پسران به شدت به این مأموریت ایمان دارند، در حالی که پسر بزرگتر، فنتون، سعی میکند تا پدر و برادرش را متوقف کند. پس از چندین تلاش ناموفق، فنتون به این نتیجه میرسد که تنها راهحل، کشتن پدرش است؛ اما این اقدام نیز نتایج دلخواه را به همراه ندارد. پس، او همچنان در تلاش است تا مانع ادامهی این مأموریت شود.
فیلم Eden Lake (دریاچه بهشت)
فیلم دریاچه بهشت بسیار بیشتر از یک اثر متوسط است که در آن یک زوج تنها در حال فرار از دست گروهی از قاتلان هستند. در این فیلم، استیو و جنی به تعطیلات آخر هفتهای میروند و استیو قصد دارد از جنی خواستگاری کند؛ اما گروهی از نوجوانان وحشی تعطیلات آنها را به یک مبارزه برای بقا تبدیل میکنند. دریاچه بهشت نشان میدهد که چگونه یک تعطیلات رؤیایی میتواند به یک کابوس وحشتناک تبدیل شود.
نوجوانان شرور این داستان، در نهایت استیو را با «شوخیهای» مسخره و سادیستی که روی تلفن همراه خود ضبط کرده بودند، به قتل میرسانند. جنی برای نجات جانش فرار کرده و موفق به کشتن یکی از آن نوجوانان میشود. او به یک منطقه امن و افراد محلی میرسد و وقایع را برای آنها توضیح میدهد؛ اما زمانی که یکی از نوجوانها با سرعت به آنجا میرسد و میگوید که یکی از دوستانش مرده، مردم شهر با جنی برخوردی میکنند که باعث میشود شما با پایان فیلم و سیاه شدن پرده، نفس راحتی بکشید.
فیلم The Man Who Laughs (مردی که میخندد)
فیلم “مردی که میخندد” (The Man Who Laughs) تأثیر زیادی بر دنیای سینما و ادبیات داشته است. فیلم از ابتدا تا انتها با صحنههای احساسی و دردناک همراه است. داستان با قتل بیرحمانه پدری آغاز میشود که پسرش شاهد آن است. پس از عمل جراحی خاصی، این پسر با لبخندی دائمی بر روی صورتش زندگی میکند و تصور میکند که با یک کارناوال سفر خواهد کرد؛ اما وقتی فعالیتهایشان تحت نظر قانون قرار میگیرد، اطرافیانش او را تنها میگذارند. پس از درمان طولانیمدت و آزادی شخص اصلی داستان، او فرصتی برای یافتن عشق واقعیاش، دئا، پیدا میکند؛ اما نهایتاً هر دو به طرز وحشتناکی میمیرند.
فیلم The Fly (مگس)
فیلم “مگس” نمونهای از بازسازیهایی است که موفقتر از نسخه اصلی خود بوده است. نسخه اصلی، که به عنوان یک کلاسیک در ژانر خود شناخته میشود، پایان غمانگیز و وحشتناکی دارد؛ شخصیت اصلی، آندره، دانشمند داستان، به طرز فجیعی جان میسپارد و خانوادهاش بدون او به زندگی ادامه میدهند. در بازسازی فیلم، جف گلدبلوم نقش مشابهی را ایفا میکند، اما پایان فیلم برای او بسیار بدتر است. شخصیت او، براندل فلای، با شکست نقشههایش به یک هیولای ترسناک تبدیل میشود. وضعیت ورونیکا، همکار او، نیز بهتر نمیشود. زیرا او در شکم خود یک بچهمگس دارد که بعدها به مارتین براندل تبدیل میشود.
فیلم Night of the Living Dead (شب مردگان زنده)
فیلم “شب مردگان زنده” به دلایل متعددی ارزش یک بار تماشا کردن را دارد. این اثر نه تنها اولین فیلمی است که به موضوع زامبیها و مردههای زنده آدمخوار میپردازد، بلکه در آن به نحوی هوشمندانه، درگیریهای نژادی را بدون تاکید بر نژاد نمایش میدهد. بن، شخصیت اصلی فیلم، فوقالعاده شگفتانگیز است و در نهایت، شخصیتی است که در این دنیای پر از زامبیها زنده میماند. بن همیشه آرامش خود را حفظ کرده و در موقعیتهای مختلف تصمیمات درست و هوشمندانهای میگیرد. بهطور کلی، فیلم “شب مردگان زنده” یکی از بهترین، مهمترین و غمانگیزترین فیلمهای زامبی در تاریخ سینما است که تماشای آن برای هر علاقهمندی به ژانر زامبی، جذاب خواهد بود.
فیلم Dawn of the Dead (طلوع مردگان)
با توجه به موفقیت دنبالهها نسبت به نسخههای اصلی، “طلوع مردگان” (Dawn of the Dead) نمونهای دیگر از این روند است. نسخه اصلی این فیلم در سال ۱۹۷۸، به خاطر پایان نسبتاً خوشایندش، در فهرستهای ژانرهای وحشت رتبهای به دست نیاورد؛ در آن فیلم، دو نفر از چهار قهرمان موفق به فرار از مهلکه زامبیها شدند و امیدی برای آینده داشتند. اما در نسخه بازسازی شده، که در سال ۲۰۰۴ منتشر شد و بازیگران شناختهشدهتری در آن نقشآفرینی کردند، وضعیت به طور قابل توجهی بدتر است. در این نسخه، برخی از افرادی که در پاساژ بودند، توانستند جان خود را نجات دهند، اما هیچکدام به نقطهای امن نرسیدند. پایان فیلم نشان میدهد که هیچ مکانی برای پنهان شدن از این بیماری و طاعون امن نیست.
فیلم Soylent Green (بیسکوییت سبز)
فیلم “بیسکوییت سبز” (Soylent Green) داستانی از آیندهای تاریک و قحطیزده را به تصویر میکشد، جایی که غذا از جسد انسانها تهیه میشود. در این فیلم، کاراگاه ثورن تلاش میکند تا این حقیقت را فاش کند، اما فداکاری او بینتیجه میماند و هیچکس او را باور نمیکند. حتی اگر این فیلم ترسناک و علمی تخیلی سال ۱۹۷۳ را ندیده باشید، احتمالاً با این جمله آشنا هستید: «بیسکوییتها از انسانها ساخته میشوند».
داستان فیلم در آیندهای با قحطی شدید، فقر گسترده و جمعیت زیاد اتفاق میافتد. کاراگاه ثورن، که در حال تحقیق روی یک قتل است، متوجه میشود که بیسکوییتهایی که به فقرا داده میشود، از جسد انسانها تهیه میشود و نه از پلانکتون. تراژدیهای این فیلم به ویژه با توجه به اینکه آخرین فیلم ادوارد جی رابینسون است، بسیار تاثیرگذار خواهد بود.
فیلم The Mist (مه)
وقتی به پایانهای تراژیک در فیلمهای ترسناک فکر میکنید، احتمالاً فیلم “مه” (۲۰۰۷) اولین چیزی است که به ذهنتان میآید. این فیلم حتی از کتابی که براساس آن ساخته شده، تراژیکتر است. یکی از تاریکترین لحظات فیلم زمانی است که دیوید به پسرش و گروهش قول داده بود که هیولاها را نخواهد گرفت، اما با شلیک به اعضای گروه، از جمله پسرش، این قول را نقض کرد. تنها یک یا دو دقیقه بعد از این تیراندازی، مشخص میشود که این اقدام غیرضروری بود، زیرا ارتش به زودی به آنجا خواهد رسید. استیون کینگ، نویسندهی داستان، پایان فیلم را تحسین کرد، ولی برخی طرفداران معتقد بودند که پایان فیلم بسیار تیره و دردناک است، در حالی که گروهی از بینندگان و منقدان، باور دارند که این پایان تراژیک برای داستان لازم بود.
فیلم The Descent (نزول)
در این فیلم، شخصیتهای زن با اشتباهات خود به عذاب دچار میشوند. آنها بدون اطلاع از وجود ساکنان ناشناخته در غار، دوستانشان را فریب داده و بدون نقشه یا راهنما به داخل آن میروند، که این کار در نهایت، باعث عذابشان میشود. پایان نسخه کارگردان فیلم، با وجود اینکه ممکن است مخاطبان را آزار دهد و عصبانی کند، بسیار درخشان و فراموشنشدنی است. در انتها، سارا که موفق به نجات خود شده، به دلیل شرایط وحشتناک غار دیوانه میشود و تصور میکند که در حال جشن تولد فرزند مردهاش است.
فیلم Martyrs (شهدا)
این نسخه بهطور کلی از سوی طرفداران نادیده گرفته شد و نمرات پایینی دریافت کرد. با این حال، این فیلم یک بازسازی مدرن از داستان ترسناک کلاسیک است و در ژانر خود به خوبی درخشیده است. در این فیلم، شخصیتها مرتکب تصمیمات اشتباهی میشوند و وقتی حقیقت کامل فاش میشود، تماشاگران کاملاً درگیر داستان ترسناک و جذاب آن خواهند شد. به رغم انتقادات ارائه شده، این نسخه به خوبی توانسته است فضای ترسناک و جذاب خود را حفظ کرده و توجه تماشاگران را جلب کند.
فیلم The Human Centipede (انسان هزارپا)
زمانیکه دربارهی اولین قسمت از سری فیلم “انسان هزارپا” صحبت میشود، کمتر به صحنههای فاجعهبار پایانی آن اشاره خواهد شد. تام سیکس، کارگردان فیلم، شخصیتی عجیب و جذاب به نام دکتر هایتر را معرفی میکند؛ مردی با وسواس عجیب به عدد ۳، که توسط دیتر لازر بهطرز منحصربهفردی بازی شده است.
در پایان فیلم، همه شخصیتها یکی پس از دیگری جان خود را از دست میدهند، و تنها کسی که زنده میماند، لیندزی است. او که تقریباً موفق به فرار شده بود، به شدت خشم دکتر را برمیانگیزد و تبدیل به قسمت میانی هزارپا میشود. در نهایت، لیندزی تنها فرد زندهای است که به اجساد دیگر بخیه شده است. این فیلم یکی از عجیبترین و دردناکترین پایانها را در میان آثار ترسناک به خود اختصاص داده است.
سخن پایانی
فیلمهای ترسناک با پایانهای تراژیک همواره توانستهاند مخاطبان را تحت تأثیر قرار دهند و تجربهای عمیق و فراموشنشدنی را برای آنها به ارمغان بیاورند. از “مردی که میخندد” تا “مه”، نهتنها ترس و وحشت را به تصویر میکشند، بلکه به ما یادآوری میکنند که در درون هر داستان ترسناک، پیچیدگیهای انسانی و تیرهترین احساسات نیز وجود دارد. پایانهای تاریک و تراژیک این فیلمها، به رغم سختیهایی که برای بینندگان به همراه دارند، بر غنای داستان و تاثیرگذاری آنها میافزایند. برای درک بهتر ساختار فیلمهای ترسناک با پایانبندی تاثیرگذار، توصیه میکنیم چند نمونه از این آثار برجسته را انتخاب و تماشا کنید.
سؤالات متداول
چرا پایان فیلم مه تراژیک است؟
پایان فیلم «مه» تراژیک است زیرا دیوید به اشتباه اعضای گروه و پسرش را میکشد، تنها برای اینکه چند دقیقه بعد بفهمد ارتش به زودی میرسد.
آیا سرزمین مجازات بازسازی موفقی است؟
سرزمین مجازات” (Frailty) به عنوان یک فیلم هیجانی و ترسناک موفق عمل کرده، اما نظرات درباره موفقیت آن متفاوت است.
چرا نسخه بازسازی طلوع مردگان موفقتر است؟
نسخه بازسازی «طلوع مردگان» در پایانبندیهای وحشتنا موفقتر است زیرا پایان آن تاریکتر و واقعیتر بوده و بر جنبههای روانی بحران تمرکز دارد.
چه چیزیانسان هزارپا را برجسته میکند؟
انسان هزارپا با خلق شخصیت دکتر هایتر و پایان تاریک و فجیع خود برجسته است.